۱۳۸۷ شهریور ۹, شنبه

من دقيقا چه شكلي ام؟

بهترين نوشته اين دوران هايم حذف شد. به دلايل كاملا منطقي

غلط كردم نامه

غلط كردم نامه،‌ نامه اي است كه بعد از انجام يك عمل شنيع يا تا قسمتي شنيع نگاشته مي شود. البته شرط نگاشتن اين نوع نامه اين است كه نگارنده اثرات و عواقب آن عمل شنيع را ديده و پس از آن اقدام به نوشتن نمايد.
غلط كردم نامه امروز من درمورد خريدن ميزهاي شيشه اي است. اين عمل براي دنيا و آخرت شما خوب نيست. چون هر تعداد باري كه در طول روز روي آن را تميز كنيد باز هم جاي انگشت دست روش وجود داره. اگه از آن دسته آدم هايي باشيد كه اثر انگشت روي اعصابتون بره رواني تون مي كنه
اين بود انشاي من ديوانه يك روزه

۱۳۸۷ شهریور ۴, دوشنبه

فقط به تنها بودن با خود خودم احتياج دارم.
خودم تنها توي يك كافي شاپ
با يك بستني گنده جلوم و يك كتاب، يك كاغذ سفيد
سرم رو بگذارم روي ميز
آهنگ گوش كنم و فقط فقط با خودم تنها باشم
از دنيا الان فقط همينو مي خوام
اين درد مشترك كه ما داريم و بعد از سقوط هر هواپيمايي بدجوري دلمون رو درد مي آره، بد چيزي است. به خصوص كه هيچ وقت هيچ كس نمي فهمش.

۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه

وقتي كه دستم توي تايپ كنده و نوشتن هر يك كلمه كلي ازم انرژي مي گيره، نشون مي ده كه سطح انرژي ام خيلي پايين است. يعني امروز از اون روزها است كه بايد برم توي خونه بخوابم و اصلا نبايد صبح از رختخواب بيرون مي اومدم

سرعت تايپم اصولا شاخص مهمي توي حال و احوالم است

۱۳۸۷ شهریور ۲, شنبه

در آستانه

صبح نزديك هاي بيدار شدنم خوابش رو مي بينم. خواب مي بينم توي دفتر كارم يا كارمون نشستيم. مي دونستم كه پيش من زندگي نمي كنه ديگه و اين فرصت هاي ديدار خيلي محدوده. اما مجبور بودم برم حموم!!!! بهش گفتم بمون تا برگردم. گفت نمي تونه و بايد بره. شدت احساساتم اينقدر زياد بود كه توي خواب توي اون لحظه بدجوري گريه ام گرفته بود. اما جلوي اون باز هم مي ترسيدم. مي ترسيدم كه حسم رو نشون بدم. مي ترسيدم كه بگم كه چقدر دلتنگم و بگذارم كه اشكام بيان پايين. ژست "من خيلي قوي ام" كه من مي گيرم جلوي اون، كه تقليدي بچگانه از ژست "من خيلي قوي ام" خودش است، رو به زور حفظ كردم. تنها پيشرفتم اين بود كه يك روبوسي مختصر كردم باهاش و با همه دلتنگي ام اون رفت. بعضي وقت ها فكر مي كنم اگه وقتي كه رفت، مثل روز بعد از رفتن سارا يك دل سير گريه مي كردم، اينقدر اين بغض و غمباد احمقانه رو اين همه سال با خودم اينور و اونورنمي كشيدم.
مچ خودم رو مي گيرم و مي فهمم كه وقتي به بغض و غمبادم مي گم احمقانه، يعني كه "من خيلي قوي ام" توي خودم هم خيلي قويه.

۱۳۸۷ مرداد ۳۰, چهارشنبه

از فيلم ارتفاع پست خوشتون اومده بود؟
اين رو خونديد؟

۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

نمي دانم نامه

نمي دانم نامه هنوز ادامه دارد.
يك نفر، يك دوست مهربون، داره جلوي چشم من بال بال مي زنه. بال بال به معناي واقعي كلمه. براي اينكه بفهمه كه كدوم وري بره توي زندگي اش. و من مثل بز اخفش فقط مي تونم نگاهش كنم. چون راه درستي كه من بلدم، راه درست من است نه راه درست اون.
من دارم زير اين بار له مي شم.

۱۳۸۷ مرداد ۱۶, چهارشنبه

سوال اصلي اين است: به از كسي كه ازت يك راهنمايي مي خواد بايد با توجه به ارزش هاي خودت پاسخي بدي كه به نظر درسته يا بر اساس ارزشهاي اون و احكام والدش چيزي رو بگي كه درسته؟ اگه مطمئن باشي ارزش هاي خودت درست و كاملن توي اين يك زمينه خاص آيا جواب به اين سوال فرق مي كنه؟

نمي دانم نامه

اين يك نمي دانم نامه است. نمي دانم نامه، نامه اي است كه حاوي اطلاعاتي از گيجي نويسنده بوده و ميزان و نحوه اين گيجي و تصوير مبهمي از سوالاتي كه منجر به گيجي او شده اند نشان مي دهد. نمي دانم نامه، مثل عملكرد نامه (يا همان كارنامه)‌ نيست. يعني نتايج عملكرد يا كارهاي ما را نشان نمي دهد. بلكه يك مرحله قبل از آن توليد شده و نشانگر عدم آگاهي به تصميمات درست براي ارائه يك كار يا يك عملكرد درست مي باشد.
انواع مختلف نمي دانم نامه هم داريم. در نوع اول آنها نگارنده خودش جواب سوال ها را مي داند. اما در قالب يك نمي دانم نامه دانسته خود را در چشم خواننده كه ممكن است نداند فرو مي كند. خواننده هايي كه نمي دانند چشم درد مي گيرند اما خواننده هايي كه مي دانند يا فكر مي كنند كه مي دانند از خودشون پاسخ هاي توليد مي كنند كه نشون بدن كه چقدر گل هستن كه جواب رو مي دونن. جمله هايي مثل "عزيزم بيا خودم بهت بگم" يا "سوالي داشتي بيا پيش خودم" از نشان هاي اين نوع خواننده ها ست
نوع دوم نمي دانم نامه ها اصلا نوشته نمي شوند. يعني طرف اصلا نمي فهمد كه مي داند يا نمي داند. همينجوري يلخي يك كارهايي مي كند و خيلي هم در بند نگاشتن ندانسته ها نيست. بنابراين به دنبال فرمت اين نوع نمي دانم نامه نگرديد كه "جسته ايم ما و يافت مي نشود"
نوع سوم نمي دانم نامه كه سعي نگارنده بر توليد يكي از آنها است، حاوي يك سوال است. يك سوال بزرگ كه اگه جواب آن را بداني خيلي از گره هات تا آخر مسير باز مي شه. يا حداقل تا پايان مسير گره ها رو بهتر پيدا مي كني. با توجه به گير افتادن حيوان گوش مخملي خود در گل در حال حاضر، توانايي نگارش طنز در مورد نمي دانم نامه سوم در نگارنده موجود نمي باشد. لذا اين مقاله همينجا به پايان مي رسد و از كليه فهيم ها و با سوادها درخواست مي شود كه تو رو خدا به من بگويد، بلكه بدانم. البته لطفا پاسخ هاي شرطي نگوييد. چون اونها رو خودم مي دونم. موضوع پاسخ نهايي بعد از گذشت از همه حلقه هاي شرطي است.

۱۳۸۷ مرداد ۱۳, یکشنبه

ذره اي آرامش

فرداي روزهايي كه موج هاي بزرگ زندگي كه از سر آدم مي گذرن، همه وجود آدم درد مي كنه. مثل اينكه يك كاميون هيجده چرخ از رويت رد شده باشد. بايد فرصت كني بلند شي، نفس تازه كني، آه بكشي، مهره هاي كمرت رو جابه جا كني، چشم هات رو باز كني، دور دست هاي گذشته و آينده رو نگاه كني. بعد تازه مي شي يك آدم درست و درمون

اگه اين فرصت رو نكني، مستعدي كه با يك موج كوچيكتر امروز بري زير كاميون هيجده چرخ
اگه اين فرصت رو، حتي اگه شده دو ساعت، دست و پا نكني ممكنه مجبور شي يك ماه توي نقاهت بموني. جدي مي گم ها. يك ماه حداقلشه