۱۳۸۷ اسفند ۲۴, شنبه

در راستاي آزادي بيان حذف شد

۱۳۸۷ اسفند ۲۱, چهارشنبه

من مسايلي مي خوام كه در حد و اندازه من باشن. كه بتونم حلشون كنم. من ساعت 3 بعد از ظهر چهارشنبه آخر هاي اسفند، تو خيابون بودن و از اين تاكسي به اون تاكسي شدن نمي خوام. من آرامش مي خوام توي روزهاي اسفند. من خونه بودن مي خوام. خلاصه كه من اينجا و امروز رو نمي خوام.

۱۳۸۷ اسفند ۱۸, یکشنبه

هرچه بيشتر از شب هاي فيلم بيني جمعي مان مي گذرد، به اين نتيجه مي رسم كه فيلم بد ديدن هم جزيي از فيلم ديدن است و به اندازه فيلم خوب ديدن ارزش وقت گذراندن دارد.

۱۳۸۷ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

هر بشري كه هنوز روي كره خاكي زنده است، بايد برود فيلم «درباره الي» را ببيند. گفته باشم

۱۳۸۷ اسفند ۱۲, دوشنبه

سفر

الان دقيقا 12 روز است كه من دارم تلاش مي كنم كه بشينم يك كار درست و حسابي بكنم. دقيقا از روز اول اسفند. اما هنوز موفق نشدم حتي يك روز كارهاي مفيد بكنم. بابا جون به چه زبوني بگم؟ اسفند همه اش بايد رفت سفر. مهم نيست كجا و چقدر دور. مهم اين است كه بايد رفت. نبايد نشست اينجا پشت اين ميزها و كامپيوترها. بايد رفت و چرخيد توي خيابان ها. بايد رفت و نفس كشيد به جاي افسوس خوردن پشت پنجره ها

از من گفتن بود


 

من آدم بدجنسي هستم

گاهي كه به خودم فكر مي كنم مي بينم كه من چقدر قابليت دارم كه آدم بدجنسي باشم. چقدر قابليت دارم كه آدم خاله زنكي باشم. چقدر قابليت دارم كه تنبل و بيكاره اي باشم كه همه زندگي ام رو جلوي تلويزيون بگذرونم. چقدر قابليت دارم كه آدم هاي اطرافم رو آزار بدم. چقدر قابليت دارم كه كارمند تنبلي باشم كه همه وقتم رو سركار يواشكي بازي كنم.

گاهي كه به خودم فكر مي كنم از خودم واقعا مي ترسم