۱۳۹۲ آبان ۱۳, دوشنبه

خونه

آبان یا نوامبر، حداقل تو سه پنج سال گذشته واسم ماه های پر از تلاطمی بودن. قبل از چهار سال پیش یادم نمی آد که آبان ماه هام رو چه می کردم. ولی چهار سال پیش یادمه که آبانم با شروع اضطرابم همراه شد و سال های بعد همه اش می ترسیدم که نکنه دوباره اون اضطراب برگرده. یک جور شرطی شدن به پاییز به خاطر اینکه تریگر اضطراب من فصلی بوده. تو نیوزیلند ولی فصل ها برعکسن و الان ما داریم یک تابستون گرم رو شروع می کنیم. روزهای آفتابی و پر حرکت که توشون نمی شه مضطرب یا افسرده شد. دو سال قبل که این موقع در حال جمع کردن و آماده شدن برای مهاجرت بودیم. پارسال هم که برنامه ریزی می کردیم که بریم کانادا. 
این شده که نوامبر امسال بی هیجان شده بود. گفتیم یک هیجانی بهش بدیم. غیر از این برنامه نوشتن هر روزه، یک فقره اثاث کشی، یا اسباب کشی هم گذاشتیم توی برنامه. این یکی دو هفته قبل از بازگشت ظفرمندانه استاد محترممون از اونور کره زمین به اینور، دنبال کارتن بستن و باز کردن و کار اداری و منتقل کردن آدرس و تلفن و اینترنت و اینها خواهیم بود. 
با ما باشید در گزارش نوامبرانه زندگی

هیچ نظری موجود نیست: