۱۳۹۵ آذر ۱۹, جمعه

گزارش تز یا فقط غر ننویس، روزهای خوب هم هستن در زندگی

یک روزهایی هم هستن که معمولا در هیجان و شور ثبت شدنشون رو فراموش می کنم. مثل شبی که وسط خواب طبق عادت بد این روزها، ایمیلم رو نگاه می کنم و نامه دانشگاه با پیوست گزارش ممتحن های تز توی تاریکی اتاق زل می زنه توی چشمم. ده دقیقه بعد که نفسم برمی گرده سرجاش، می دمش به روزبه که بخونه. خودم جرات ندارم بخونم. جرات ندارم چهار صفحه ای رو بخونم که خلاصه زندگی و کار پنج سال گذشته ام رو قضاوت کرده. از همه اون صفحه ها، روزبه چند جمله رو بلند می خونه. جمله هایی که آرومم می کنن. اولین بار است که تو پنج سال باور می کنم که کاری که می کردم و اسمش رو می گذاشتم تحقیق به نظر یک نفر دیگه غیر از دوستان و استاد خودم ارزشمند بوده. جلسه دفاع سه تا پنج هفته دیگه است. نتیجه اون وقت معلوم می شه. ولی من الان دیگه آرومم.  الان دیگه همینقدر می دونم که قرار نیست کسی بهم بگه: "واقعا؟ یعنی حاصل پنج سال همین چهارتا خطه؟"
ظاهرا این درد مشترک است. درد مشترک خیلی از آدم ها. که چون طولانی روی یک مسایلی کار می کنی، عادت می کنی بهشون و همه نتایج به نظرت بدیهی می آن. اینه که نیاز به یک نفر غریبه بیرونی داریم که بگه آیا خروجی کار ارزشی رو که ادعا می کنیم داره یا نه. خوب همین باعث ایجاد سیستم داوری مقاله ها شده. هیچ کدوم اینها چیزهای جدیدی نیستن. ولی این جالبه که این سیستم ها در طول زمان به وجود آومدن چون ممکنه که خیلی وقت ها آدم ها نسبت به خودشون سخت گیر تر از همه آدم های قضاوت کننده بیرونی باشن. که والد ما با چوب گنده ای وایساده باشه بالای سرمون که محکم تر از هر آدم بیرونی ای بزنه تو کله مون. برای هر اشتباه هر خطا هر لحظه غفلت. کاش نکنیم با خودمون. 
البته این شاید محصول جانبی سیستم داوری مقاله ها و کارهای علمی باشه. شاید محصول اصلی این فرآیند چک کردن ادعای کسایی است که بیشتر از نتایجی که واقعا دیدن، ادعا و نتیجه گیری می کنن. ماشالله هم که کم نیستن. ولی خوب نتیجه جانبی این فرآیند هم نوش جان ما. نوش جان من.